محل تبلیغات شما

مرد تنهای شب ، غم با تو نبودن را تقسیم کرد
قصه روز سیاه را ، با خرس کوکی شب بِسَر کرد

دلا برخیز که شام غریبانِ شبِ جدایی ، رسید
خواب سرخ بوسهِ ، فصل عشقِ پریا رسید

یاران من کجایند ، نگاهم به شبهای غم آباد رسید
گلِ سرخِ دست رفیقانم ، به واعظان رسید

چرخ و فلکِ این روزگار ، عزیزم وفا ندارد
قصه مهربونی،  دیگه راز و نیاز ندارد

خورشید خانم ، گلخونه دلم محتاج یک مشت خاکه
شهلای قصه ما ، عاشق سردارِ جنگلهای آزاده

خرچنگهای مردابی ، فریاد میزنند آزادی آزادی
مادران ضجه میزنند ، برای مرگ قوهای آبادی

خداوندا در خانه ی کوچک ، من و تو تنها بودیم
بادبادکها را به امید ایران بانو به افق رها کردیم

بزن باران بر دُهلِ ، دروغ یار را آشکار کن
در این وادی عشق هزاران دل را آباد کن

راه شب را پیش گرفتم بسوی خانهِ ویرانه
آلبوم عکسهایم را آتش زدم شبانه

قسم به قصه شیرین و فرهاد
قسم به هوای گریه ستاره ها

محکوم شدم ، محکوم به دنیای آواره ها
سفر بخیر عزیزم به کجا چنین شتابان

 

❤️ تــــقدیم بـــه روح بــــزرگ حــــبیب مــــحبیان

 

در این شعر از نام آهنگهای حبیب عزیز کاملا استفاده شده

امیدوارم این شعر مورد پسند هواداران و خانواده محترم حبیب محبیان قرار بگیره

 

شـــاعر : مــصطفی ارشـــد { کــیان }

شوخی با ضرب المثلها (1)

مـــعجزه حـــبیب

، ,شب ,میزنند ,آباد ,شعر ,قصه ,این شعر ,پیش گرفتم ,را پیش ,گرفتم بسوی ,بسوی خانهِ

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شلمچــــه چهـــــاربـــــــرج آبی آسمانی